کد مطلب:128032 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:364

چرا باید دشمنان امام حسین را لعن کرد؟
به دنبال این سؤال ممكن است سؤال دیگری پدید آید كه این روزها بیشتر مطرح شده است، اغلب، این پرسش را منافقان مطرح می كنند، البته منافقان مدرن! آنها می گویند كه بسیار خوب، ما تا این جا قبول كردیم كه تاریخ امام حسین (ع) تاریخ مؤثر و حركت آفرینی بوده است. همچنین دریافتیم كه باید آن را عمیقاً به خاطر داشت، و به یاد امام حسین (ع) عزاداری كرد؛ تا این جا را قبول داریم. اما شما در این عزاداری های خود كار دیگری هم می كنید. علاوه بر این كه از امام حسین (ع) به نیكی یاد می كنید، و بر شهادت او گریه می كنید، بر دشمنان امام حسین (ع) هم لعن می فرستید. این كار برای چیست و چرا دشمنان ابی عبدالله را لعن می كنید؟ این كار نوعی خشونت و بدبینی است. این یك نوع احساسات منفی است و با منش «انسان مدرن» نمی سازد. هنگامی كه احساسات شما تحریك می شود، بروید گریه و عزادری كنید. اما چرا دشمنان را لعن می كنید؟ چرا می گویید «أَتَقَرَّبُ اِلی اللَّهِ بِالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِك»، [1] . من با تبری از دشمنان تو، به خدا تقرب می جویم. چرا مقید هستید همواره در زیارت عاشورا صد مرتبه دشمنان امام حسین (ع) را لعن كنید؟ بیایید فقط همان صد مرتبه سلام را بخوانید. چرا بایداین همه لعن بگویید و مردم را نسبت به دیگران بدبین كنید و یا نسبت به دیگران


احساسات منفی ایجاد كنید؟ امروز زمانی است كه باید با همه مردم با خوشی و شادی و لبخند رفتار كرد. امروز باید دم از زندگی زد، دم از شادی زد، دم از صلح و آشتی زد. این روحیه لعن و تبری و پشت كردن به دیگران خشونت هایی است كه به هزار و چهار صد سال پیش، یعنی زمانی كه امام حسین علیه السلام را كشتند برمی گردد و با آن زمان مناسبت دارد. اما امروز دیگر جامعه و مردم این كارها را نمی پسندند. بیایید به جای اینها راه آشتی را پیش بگیرید، و روی دشمنان هم لبخند بزنید، به آنها هم محبت كنید. مگر اسلام دین محبت، دین رأفت و رحمت نیست؟ این چه كاری است كه شما دائما لعن و بدگویی می كنید؟

اگر كسانی واقعاً از روی جهل این سؤال را مطرح كنند، جوابدادن به آنها مشكل نیست. اما احتمال قوی می دهیم كه بسیاری از كسانی كه این گونه سخن می گویند، اندیشه های دیگری، و اغراض خاصی در سر دارند. احتمال دارد آنها از سیاست های دیگری پیروی كنند، و یا نقشه هایی را كه دیگران كشیده اند اجرا كنند. البته ما فرض را بر این می گذاریم كه این سؤال عاقلانه و عالمانه ای ست كه جواب آن هم باید عالمانه باشد. صرف نظر از ارزش گذاری در مورد طرح این گونه سؤال ها، فرض كنید اگر نوجوانی از ما سؤال كرد كه چرا باید قاتلان ابی عبدالله را لعن كرد؟ به جای لعن هایی كه در زیارت عاشورا می خوانید صد مرتبه دیگر هم باز بر امام حسین (ع) سلام بفرستید. مگر سلام كردن برای سیدالشهداء (ع) ثواب ندارد؟ به جای آن صدر مرتبه لعن، صد مرتبه سلام بفرستید، چه عیبی دارد؟ این همه لعن و بدگویی، فحش، ناسزا و اظهار برائت چه لزومی دارد؟

جواب علمی چنین سؤالی این است كه همان گونه كه سرشت انسان فقط از شناخت ساخته شده است، تنها از احساسات و عواطف مثبت هم ساخته نشده است. آدمیزاد موجودی است كه من احساس مثبت و هم احساس منفی دارد. هم عواطف مثبت و هم عواطف منفی دارد. همان گونه كه شادی در وجود ما هست، غم هم هست. خدا ما را این گونه آفریده است، هیچ انسانی نمی تواند بی غم و یا بی شادی زندگی كند. همچنان كه خدا استعداد خندیدن به ما داده استعداد گریه كردن هم به ما عطا فرموده است. در جای خودش باید خندید و به جای خود هم باید گریست. تعطیل كردن بخشی از وجودمان، به این معنی است كه از داده های خدا در راه آنچه آفریده شده استفاده نكنیم. دلیل اینكه خدا در ما گریه را قرار داده، این است كه در مواردی باید گریه كرد. البته مورد آن را باید پیدا كنیم، و الا استعداد گریه در


وجود ما لغو خواهد بود. خدا چرا در انسان این احساس را قرار داده است كه به واسطه آن، حزن و اندوه پیدا می كند و اشك از دیدگانش جاری می شود؟ معلوم می شود گریه كردن نیز در زندگی انسان جای خود را دارد. گریه برای خدا، به انگیزه خوف از عذاب یا شوق به لقای الهی و شوق به لقای محبوب در تكامل انسان نقش دارد. انسان در اثر دلسوزی نسبت به محبوب مصیبت دیده خود، رقت پیدا می كند؛ این طبیعت انسان است كه در مواردی باید رقت قلب پیدا كند و در اثر آن گریه به سر دهد.

خداوند در ما محبت را آفریده است تا نسبت به كسانی كه به ما خدمت می كنند، نسبت به كسانی كه كمالی دارند، خواه كمال جسمانی، یا كمال عقلانی یا روانی و یا عاطفی، به ابراز علاقه و محبت بپردازیم. هنگامی كه انسان احساس می كند در جایی كمالی و یا صاحب كمالی یافت می شود، نسبت به آن كمال و صاحب كمال محبت پیدا می كند. علاوه بر آن در وجود انسان نقطه ی مقابل محبت به نام بغض و دشمنی قرار داده شده است. همان گونه كه فطرت انسان بر این است كه كسی را كه به او خدمت می كند دوست بدارد، فطرتش نیز بر این است كه كسی را كه به او ضرر می زند دشمن بدارد. البته ضررهای مادی دنیوی برای مؤمن اهمیتی ندارد. چون اصل دنیا برای او ارزشی ندارد. اما دشمنی كه دین را از انسان بگیرد، دشمنی كه سعادت ابدی را از انسان بگیرد، آیا قابل اغماض است؟ قرآن می فرماید: «انَّ الشَّیْطانَ لَكُمْ عَدُّوٌ فَاتَّخِذُوهُ عَدُّواً» [2] شیطان دشمن شما است، شما هم باید با او دشمنی كنید. با شیطان دیگر نمی شود لبخند زد و كنار آمد. وگرنه انسان هم می شود شیطان. اگر باید با اولیای خدا دوستی كرد، با دشمنان خدا هم باید دشمنی كرد. این فطرت انسانی است و عامل تكامل و سعادت انسانی است. اگر «دشمنی» با دشمنان خدا نباشد، به تدریج رفته رفته رفتار انسان به آنها دوستانه می شود، و در اثر معاشرت، رفتار آنها را می پذیرد و حرفهایشان را قبول می كند. كم كم شیطان دیگری مثل آنها می شود. می گویید نه! ببینید قرآن چه می فرماید: «وَ اِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُم حتّی یَخوضُوا فی حَدیثٍ غیرهِ»، [3] .

چنانچه ببینی كسانی نسبت به دین بدگویی و اهانت می كنند، با سستی و با زبان مسخره و استهزا سخن می گویند، به آنها نزدیك نشو. هر چه گفتند، گوش نده تا زمانی كه به بحث دیگری بپردازند. و در جای


دیگر می فرماید: «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فی الْكتابِ أَنْ اِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُكْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدوا مَعَهُمْ حتّی یخوضوا فی حدیثٍ غَیْرهِ» بعد می فرماید اگر كسانی این نصیحت را گوش نكردند، باید بدانند كه عاقبت به آنها ملحق خواهند شد. «اِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْكافِرینَ وَالْمُنافِقینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعاً» [4] .

سرانجام كسانی كه نسبت به استهزاكنندگان دین محبت می ورزند و به آنها روی خوش نشان می دهند این است كه تدریجاً حرفهای استهزاكنندگان بر آنها اثر می گذارد. وقتی حرفهایشان اثر كرد، در دلهایشان شك به وجود می آید. و اگر شك ایجاد شد، اظهار ایمان كردن نفاق می شود. انسان وقتی در دل ایمان ندارد اما در ظاهر بگوید من مسلمانم، این عین نفاق است. قرآن می فرماید: «اِنَّ اللَّه جامِعُ الْكافِرینَ وَالْمُنافِقینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعاً» چنین كسانی كه در دنیا به واسطه اثر همنشینی با كافران منافق می شوند، در آخرت داخل جهنم با ایشان همنشین خواهند بود.

به عبارت دیگر، دشمنی با دشمنان، سیستمی دفاعی در مقابل ضررها و خطرها ایجاد می كند. بدن انسان همان گونه كه عامل جاذبه ای دارد كه موارد مفید را جذب می كند، یك سیستم دفاعی نیز دارد كه سموم و میكرب ها را دفع می كند، سیستمی كه با میكرب مبارزه می كند و آنها را می كشد. كار گلبول های سفید همین است. اگر سیستم دفاعی بدن ضعیف شد، میكرب ها رشد می كنند. رشد میكرب ها به بیماری انسان منجر می شود و انسان بیمار ممكن است با مرگ روبه رو شود. اگر بگوییم ورود میكروب به بدن ایرادی ندارد! به میكرب خوش آمد گفته و بگوییم مهمان هستید! احترامتان واجب است! آیا در این صورت بدن سالم می ماند؟ باید میكرب را از بین برد. این سنت الهی است. این تدبیر و حكمت الهی است كه برای هر موجود زنده ای دو سیستم در نظر گرفته است، یك سیستم برای جذب و دیگری سیستم دفع. همانطور كه جذب مواد مورد نیاز، برای رشد هر موجود زنده ای لازم است، دفع سموم و مواد مضر از بدن هم لازم است. اگر انسان سموم را دفع نكند، نمی تواند به حیات خود ادامه دهد.

موجودات زنده قوه دافعه دارند. این قوه دافعه به خصوص در حیوانات و انسان همین نقش را ایفا می كند. چیزهایی كه برای بدن مضر است باید بیرون ریخت. دستگاه هایی در بدن وجود دارند نظیر كلیه، مثانه، و... كه این كار را به طور عادی انجام می دهند. گاهی هم وقتی


میكروب های خارجی حمله ور می شوند، باید گلبول های سفید فعال شوند و با آنها بجنگند تا آنها را كشته و از بدن بیرون بریزند. در روح انسان نیز باید چنین استعدادی وجود داشته باشد. باید یك عامل جاذبه روانی داشته باشیم تا از كسانی كه برای ما مفید هستند خوشمان بیاید، دوستشان بداریم، به آنها نزدیك شویم، از آنان علم، كمال، ادب، معرفت و اخلاق فرابگیریم. چرا انسان باید افراد و امور پسندیده را دوست دارد؟ برای این كه وقتی به آنها نزدیك می شود از آنها استفاده می كند. نسبت به خوبانی كه منشأ كمال هستند، و در پیشرفت جامعه مؤثر هستند باید ابراز دوستی كرد، و در مقابل، باید عملاً با كسانی كه برای سرنوشت جامعه مضر دشمنی كرد: «قَدْ كانَتْ لَكُمْ اُسْوُةٌ حَسَنَةٌ فی اِبْراهیمَ وَالَّذینَ مَعَهُ اِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ اِنَّا بُرَئاءُ مِنْكُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ، كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ اَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ» [5] قرآن می فرماید شما باید به حضرت ابراهیم علیه السلام و یاران او تأسی كنید. می دانید كه حضرت ابراهیم (ع) در فرهنگ اسلامی جایگاه بسیار رفیعی دارد. پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله هم می فرمود من تابع ابراهیم هستم. اسلام هم نامی است كه حضرت ابراهیم (ع) به این دین و آیین داد: «هُوَ سَمَّاكُم الْمُسْلِمینَ مِنْ قِبْل» [6] خداوند می فرماید شما باید به ابراهیم (ع) تأسی كنید. كار ابراهیم (ع) چه بود؟ ابراهیم (ع) و یارانش به بت پرستانی كه با آنها دشمنی می كردند و ایشان را از شهر و دیار خود بیرون راندند گفتند: «اِنَّا بُرَئاءٌ مَنْكُمْ» ما از شما بیزاریم. اعلان برائت كردند. بعد به این هم اكتفا نمی كند. می فرماید بین ما و شما تا روز قیامت دشمنی و كینه برقرار است،مگر این كه دست از خیانتكاری خود بردارید.

این كه ما نسبت به دشمنان اسلام و شیطان بزرگ این قدر كینه داریم و اجازه نمی دهیم شعار «مرگ بر آمریكا» حذف شود، تاسی به حضرت ابراهیم علیه السلام است. قرآن می فرماید شما باید از ابراهیم (ع) یاد بگیرید و صریحاً بگویید مگر در دشمن اسلام، و عداوت و دشمنی خود را نسبت به دشمنان دین اعلام كنید. همه موارد، جای لبخند نیست. در بعضی موارد باید عبوس بود، باید اخم كرد، باید صریحاً گفت ما دشمن شماییم، ما آشتی نمی كنیم، مگر دست از خیانت بردارید. این دستور قرآن است. سابقاً می گفتند فروع دین ده تا است. بعد از «امر به معروف» و «نهی از منكر» دو فرع «تولی» و «تبرّی» را نیز جزء فروع دین به حساب می آوردند.


یعنی از جمله واجباتی كه همه مسلمانها باید توجه داشته باشند و به آنها عمل كنند، این است كه باید دوستان خدا را دوست بدارند و با دشمنان خدا نیز دشمنی كنند. تنها دوستی دوستان خدا كافی نیست؛ اگر دشمنی با دشمنان خدا نباشد، دوستی دوستان هم از بین خواهد رفت. اگر سیستم دفاعی بدن نباشد، آن سیستم جذب هم، نابود خواهد شد. آنچه مهم است این است كه ما جای جذب و دفع را درست بشناسیم. گاهی متأسفانه امور متشبه می شود. در موردی كه باید جذب كنیم عملاً به دفع می پردازیم. كسی كه از روی نادانی سخنی به اشتباه و خطا گفته و لغزشی برای او پیش آمده و بعد هم پشیمان گردیده است، و یا اگر برای او توضیح دهیم، از روی انصاف قبول خواهد كرد، نسبت به چنین كسی نباید دشمنی كرد. صرف این كه كسی مرتكب گناهی شد، نباید او را از جامعه طرد كرد، بلكه باید در صدد اصلاح او برآییم. او بیماری است كه باید به پرستاری اش پرداخت. در این مورد جای اظهار دشمنی نیست. مگر كسی كه تعمد داشته باشد و علناً گناه را در جامعه رواج دهد. این دیگر خیانت است، تعمد و خیانت و پلیدی است. باید با چنین شخصی دشمنی كرد. اما اگر كسی اشتباهاً مرتكب گناهی شده است، باید با مهربانی با او رفتار كرد. نباید آبروی او را ریخت، بلكه باید در اصلاح او سعی كرد. او مشكل دارد و باید مشكلش را حل كرد.

اما در مورد دشمنان غدار، كینه توز و قسم خورده، خداوند می فرماید: «وَ لَنْ تَرْضی عَنْكَ الْیَهُودُ وَ لا النَّصاری حتَّی تَتَّبِعَ مَلّتَهُم»، [7] تا دست از انقلابتان برندارید، آمریكا از شما راضی نخواهد شد. هر روز لازم است تأمل كنیم كه آشتی با چنین كسانی یعنی چه؟ لبخند به روی آنان یعنی چه؟ باید با نهایت غضب، خشونت، تندی و عبوسی با اینها برخورد كرد. باید مرگ را بر سر اینها بارید، چون آنان جز به مرگ ما راضی نیستند، نه تنها به مرگ بدن ما، بلكه تنها به مرگ روح ما، به مرگ دین ما راضی می شوند.

حاصل سخن اینكه، بزرگداشت مراسم سیدالشهداء علیه السلام بازسازی حیات حسینی است، تا از آن حیات به نحو احسن استفاده شود نباید به بحثهای علمی اكتفا شود. چون انسان به برانگیخته شدن عواطف و احساسات احتیاج دارد. نباید به عواطف مثبت، به شادی، به خنده، بسنده كرد، زیرا زنده نگه داشتن خاطره سیدالشهداء (ع) و مظلومیت او از راه احساسات شورانگیز حزن و گریه و سوگواری امكان دارد. و بالاخره همراه با آن همه درود و


سلام و عرض ارادت به خاك پای حسینی و به خاك قبر حسینی، باید بر دشمن حسین (ع) و دشمن اسلام و دشمنان خدا لعن و نفرین كرد. تنها سلام و درود مشكل را حل نمی كند. ما نمی توانیم از بركات حسینی استفاده كنیم، مگر این كه اول دشمنان او را لعن كنیم، بعد بر او سلام بفرستیم، قرآن هم اول می فرماید: «أَشِدَّاءُ عَلَی الْكُفَّار»، [8] بعد می فرماید: «رُحَماءُ بَیْنَهُم». [9] پس در كنار سلام، باید لعن هم باشد. در كنار ولایت، تبرّی و اظهار دشمنی نسبت به دشمنان اسلام نیز باید باشد. اگر این گونه شدیم، حسینی هستیم؛ وگرنه بی جهت خودمان را به حسین (ع) نسبت ندهیم.



[1] زيارت عاشورا.

[2] فاطر، 6.

[3] انعام، 68.

[4] نساء، 140.

[5] ممتحنه، 4.

[6] حج، 78.

[7] بقره، 120.

[8] فتح، 29.

[9] فتح، 29.